دیانا گلـــــــــیدیانا گلـــــــــی، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

تولد دخترم دیانا

عکس عکس عکس

عشق مامن این عکس دومین تخم مرغ شانسیته که دایی برات خریده بود.تو اولین فرصت عکس اولین رو هم برات میذارم. اینجا بازهم برا اینکه تابستون گرمازده نشی زیر پاهاتو مثل پارسال حنا گذاشت.اما امسال که میتونستی راه بری و از این وضعیت خیلی ناراحت بودی اداهایی درآوردی که ریسه رفته بودم از خنده. یه ریز می گفتی آچ آچ اینم از نتیجه کار که 5 دقیقه بیشتر نذاشتی بمونه و قیافه متعجبت از دیدن رنگ پاهات.راستی به هر کی میرسیدی میگفتی حنا و پاهاتو نشون میدادی و به نشانه اعتراض به من نگاه میکردی و به زبون خودت حرف میزدی وقتی برا نی نی هات مامان میشی و لباس تنش میکنی قربون لم دادنت بشم...
25 تير 1393

سوغاتی های چین

دختر گلم تو پستهای قبل دلیل دیر به دیر عکش گذاشتن تو وبلگت رو برات نوشتم.عوضش امشب با وجود اینکه خیلی خست اومدم عکسهای عقب افتاده رو برات بذارم.اینا هدیه هاییه که بابایی برات از چین آورده بود.دست گلش درد نکنه.یادت باشه قدر دان زحماتش باشی عشقمممممممممم. الیته بعلاوه یه تبلت که اونو از اینجا برات خرید.مبارکت باشه دخترم .انشاالله به شادی و خوشی ازشون استفاده کنی. ...
25 تير 1393

عوارض واکسن 18 ماهگی

دختر گلم سلام.مامانی بزرگترها میگن از هر چی بترسی سرت میاد.منم از کابوسی که ازش وحشت داشتم سرم اومد. چهارشنبه 18 تیر 93 بعد از خواب نیمروزیت حال و حوصله نداشتی. با بابایی تو کالسکت بردیمت ددر.بیحال نشستی تا اینکه تو راه چک کردم دیدم بله درست روز دهم واکسنت عوارض خودشو نشون داد و عشق مامان تب کرده. دو روز تب داشتی و کاملا بی اشتها شده بودی.از همه مهمتر آرومتر و مظلومتر و این بیشتر از تبت ناراحتم می کرد. تا اینکه از جمعه بعد از ظهر که افطاری مامان جونم بود بهتر شدی. ...
20 تير 1393

دومین آتلیه دیانا گلـــــــــــــــــــــــــــــی

دختر خوشگل مامان امروز بعد چند ماه بالاخره بردیمت آتلیه.بعد از کلی جستجو آفتاب رو انتخاب کردیم که انصافا دکوراش با بقیه آتلیه ها فرق داشت.اما دمار از روزگار ما و خاله های مهربون که داشتن ازت عکس میگرفتن،درآوردی. تا جاییکه به محض اینکه رسیدم خونه زود یه قرص ژلوفن خوردم.آخراش هم که خسته شدی با مامانی نذاشتی عکس بگیریم.لازمه همین جا از خاله های مهربون بخاطر صبر و حوصله ای که نشون دادن تشکر کنم راستی تعریف نباشه خیلی خوش عکسی اما صد حیف که به سختی همکاری کردی.فایل عکساتو که گرفتم حتما برات از پشت صحنه هم عکس میذارم. ...
15 تير 1393

بالاخره مامان شدم

دختر قشنگم همیشه دوس داشتم کلمه مامان رو از دهنت بشنوم اما ابیده صدام میکردی.چند روز پیش دیدم هی میگی مانی که منظورت مامانی بود اما اینو وقتی کارت گیر باشه میگی وگرنه من همون ابیده بودم و هستم یه چند بار هم مامان صدام کردی.فدای تو بشه مامان.   عـــــــــــــــــــــــــــــــاشقتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم ...
13 تير 1393

باز هم شیطنتهای جدید

نمیدونم الان که این مطالبو میخونه چند سالته.اما کاش از خوندنشون لذت ببری.نمیدونی چقد از داشتنت خوشحالیم.نمیتونی حالمو درک کنی که چقد لحضات با تو بودن شیرینه،چقد وجودت انرژی میده مگر روزی که خودت مادر بشی!!!!!!! عشقم باز هم کلمات جدید یاد گرفتی.کارایی میکنی که از تعجب انگشت به دهن می مونیم. چند روز پیش باباجی یه نی نی برات خریده که دو تا دندون داره مسواکتو بر میداری و دندونای اون بیچاره رو مسواک میزنی. وقتی خوابت میاد بالش میاری و میگی نانا من بدبختم باید نزدیک 30-40 بار برات شعر عروسک خوشگل من رو بخونم.آخه خیلی دوسش داری. وقتی چیزی مثل تموم شدن آهنگ یا برنامه ،خاموش کردن کولر و ...رو متوجه بشی فوری میگی گـــــ...
13 تير 1393

واکسن 18 ماهگی

سلام دختر گلم.بالاخره امروز رفتیم واکسنتو زدیم.رفت تا پایان 6 سالگی انشاالله.شب قبلش اصلا نخوابیدی نذاشتی منم بخوابم.صبح زود هم بیدار شدی و بعد صبحانه با باباجی رفتیم مرکز بهداشت.از دم در مات و مبهوت همه جا رو بررسی میکردی.تا اینکه نوبت ما شد.خیلی دوس داشتم از آخرین واکسن بچگیت عکس بگیرم اما از اونجاییکه خانوم واکسیناتور اعصاب معصاب نداشت روم نشد بگم.خلاصه الهی بمیرم کلی گریه کردی.دکترت از عوارض واکسن یه چیزایی گفته که نگرانم.فقط خدا کنه مثل بقیه به خیر و خوشی سپری شه.تازه احتمال داره 10 روز بعد عوارض بده که خدا شاهده استرسش اعصابمو ضعیف کرده. ...
10 تير 1393

باز هم جا خالی دادی به واکسن

دختر قشنگم امروز با  باباجون بردیمت واکسن 18 ماهگیتو بزنیم.اما از آنجاییکه این واکسن فقط سه شنبه ها زده میشی به یه روز سخت جا خالی دادیم.خیلی نگرانم خدا کنه مثل واکسنهای قبلیت نه خودت اذیت شی نه ما.آخه دیدن بی حالیت خیلی بده.خدا کنه به خیر و خوشی تموم شه .از استرس تمام دهنم آفت زده. فدات بشم من قوی باش عزیزم
4 تير 1393

هستی من 18 ماهه شد

خدا تو را که می آفرید هواسش پرت آرزوهای من بود و تو شدی همان آرزوهای من. دختر نازم رب النوع زیبایی 18 ماهگیت مبارک عزیز مادر آنقدرذهنم را درگیر خود کرده ای که دیگر حتی نمیتوانم مضمون تازه ای پیدا کنم حالا حق میدهی در همه حال به همین سادگی بگویم دوستت دارم!!!!!!!!!!     ...
1 تير 1393